http://samimy91.ParsiBlog.com
شهر آرزو ها
| ||
از این که از وبلاگ من بازدید می کنید ممنونم و امیدوارم که مطلاب این وبلاگ بتونه مثمر ثمر باشه! [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/8/18 ] [ 11:37 صبح ] [ محمد صمیمی ]
[ نظرات () ]
مرحوم حاج ملا آقا جان در سال 1252 شمسی در روستای « آق کند» از توابع زنجان متولد شد و در سال 1335 در شهر زنجان وفات یافته است . [ جمعه 91/9/17 ] [ 11:42 عصر ] [ محمد صمیمی ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 91/9/4 ] [ 5:34 عصر ] [ محمد صمیمی ]
[ نظرات () ]
مقدمه شاید به افرادی برخورده باشید که میگویند: همه کتابها و جزوهها را میخوانم، اما موقع امتحان آنها را فراموش میکنم، یا من استعداد درس خواندن را ندارم، چون با اینکه همه مطالب را میخوانم اما همیشه نمراتم پایین است و یا ... . بسیاری از اینگونه مشکلات به نداشتن یک روش صحیح برای مطالعه باز میگردد. عدهای فقط به حفظ کردن مطالب اکتفا میکنند، بطوری که یادگیری معنا و مفاهیم را از نظر دور میدارند. این امر موجب فراموش شدن مطالب بعد از مدتی میشود، در واقع آنچه اهمیت دارد یادگیری معنا و مفهوم است، چیزی که نمیتوانیم و نباید از آن دور باشیم. برای آنکه مطلبی کاملا آموخته شده و با اندوختههای پیشین پیوند یابد، باید حتما معنا داشته باشد، در این صورت احتمال یادگیری بیشتر و احتمال فراموشی کمتر خواهد شد. بنابراین قبل از اینکه خود را محکوم کنیم به نداشتن استعداد درس خواندن ، کمبود هوش ، کمبود علاقه ، عدم تونایی و سایر موارد ، بهتر است نواقص خود را در مطالعه کردن بیابیم و به اصطلاح آنها بپردازیم. در اینصورت به لذت درس خواندن پی خواهیم برد. اولین قدم در این راستا آن است با اندکی تفکر عادتهای نامطلوب خود را در مطالعه یافته و سپس عادتهای مطلوب جایگزین آن گردد.
انواع روشهای مطالعه روش پس ختام
[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 1:1 عصر ] [ محمد صمیمی ]
[ نظرات () ]
اول مهر و اولین روز مدرسه است. آفتاب پاییزی تمام محوطهی حیاط مدرسه را پوشانده است. بچهها لباسها و کفشهای نویشان را پوشیده اند و کیفهای نوی خود را برداشتهاند، همه تمیز و مرتب. بچههای اول دبیرستان که تازه به این مدرسه آمدهاند اندکی نگران و بیشتر کنجکاو هستند اما ماکه سال سومی هستیم این چیز ها برایمان عادت شده. بعضی از والدین هم آمده اند و از دور مراقب هستند و مضطرب. اول مهر همیشه بوی کودکی میدهد. مرا میبرد به سالهای دور و اولین روزی که پا به مدرسه گذاشتم. اولین روز سال اول ابتدایی، روزی با خاطرهی اضطرابی شیرین و ترسی دوست داشتنی. ترس از اینکه مبادا مادرم مرا تنها در مدرسه رها کند. دبستان ما دبستانی قدیمی بود که حیاطی بزرگ داشت و در انتهای کوچهای باریک و بن بست واقع بود. ناظمی داشت که بیشتر اوقات ترکهای کوچک در دست داشت ولی مهربان بود و بندرت از آن استفاده میکرد. معلم سال اول پیرمردی بود که همیشه کت و شلواری مرتب و تمیز میپوشید. بلند قد بود و لاغر و با چهرهای مهربان و دوست داشتنی. هر روز صبح زودتر از همهی معلمان میآمدو به طرف دفتر مدرسه میرفت. ترس و اضطراب اولین روز مدرسه با دست نوازشی که او بر سرم کشید تبدیل به خاطرهای شیرین شد. گرمای دست او باعث شد که دیگر هیچوقت از مدرسه هراس نداشته باشم. اول مهر عجیب بوی کودکی میدهد. دلت می خواهد برگردی به آن سالها. برگردی به اول ابتدایی و از اضطراب اولین روز مدرسه لذت ببری، از شلوغی خیابان نگران شوی. شعر کتاب فارسی را حفظ کنی و در راه خانه آن را بلند بخوانی. مادر بزرگت از اولین نوشتنهایت تعجب کند و کنجکاو در خطوط کتاب نگاه کند تا شاید او هم بتواند از خطوط کتاب سر دربیاورد و از این معجزت خواندن بهرهای ببرد. اولین روز مهر مرا میبَرَد به اولین روزهای سال اول راهنمایی با راه طولانی پیاده و دلچسب مدرسه. بوی رنگ تازه کلاس و نیمکتهای جدیدی که هنوز هیچ یادگاری بر روی آنها حک نشده است. ورق زدن کنجکاوانهی کتابهای نو با دستانی رنگین از گردوی پاییزی. سرک کشیدن به ویترین مغازهی ساعت فروشی و آرزوی خریدن آن ساعت گرانقیمت در بزرگسالی. کاش می توانستم به بچه ها بگویم همچنان که در آرزوی بزرگ شدن هستند قدر لحظهها را هم بدانند و از حال لذت ببرند. با هم مهربان باشند و دوستی ها را پاس دارند. کاش می توانستم به آنها بفهمانم زندگی، همین مدرسه است، زندگی همین کلاس و آمدن و رفتن و درس خواندن و امتحان و شوخی و خنده است.
[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 12:11 عصر ] [ محمد صمیمی ]
[ نظرات () ]
|
||
تهیه کننده:محمدصمیمی |